کد مطلب:312001 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:287

مرگ پدر
مرگ پدر



سخت ترین و جانگدازترین روز در تاریخ زندگانی فاطمه، روزی است كه پدرش از دنیا رفت.



فاطمه (علیها السلام) اثری را كه این فاجعه بزرگ در وی گذاشت، در خطبه و اشعارش متذكر شده است.



از آن ساعت كه محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در بستر بیماری افتاد تا هنگامی كه چشم از دنیا بست، زهرا كمتر از بالین پدر جدا می شد.



گرفتگی و تأثر او وقتی شدت یافت، كه پدرش خبر مرگ خود را به او داد. ولی گویا محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در این لحظه هم نمی خواست دخترش را اندوهگین و دلشكسته ببیند; زیرا به او مژده داد كه تو بیش از هفتاد و دو روز و نصف زنده نخواهی بود.



عایشه می گوید: فاطمه در ایام بیماریِ پدر، نزد وی آمد، محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آهسته به او چیزی گفت كه به گریه افتاد، باز چیز دیگری در گوشش گفت كه خندان شد.



من پیش خود گفتم، خیال می كردم كه این دختر بر سایر زن ها برتری دارد ولی اكنون معلوم شد كه او نیز در ردیف دیگران است! این گریه و خنده پشت سر هم چه بود؟ از خودش پرسیدم، ولی فاطمه در پاسخ گفت: راز پدر را فاش نخواهم كرد. پس از مرگِ پیغمبر، ما را از آن راز خبر داد كه پدرم گفت: من خواهم مرد، از این رو گریان شدم، سپس گفت تو نخستین كسی هستی كه به من خواهی پیوست، لذا خندان گشتم.(1)



روز مرگ پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر فاطمه چه گذشت؟ این موضوع چیزی نیست كه قلم بتواند جزئیات آن را به خوبی شرح دهد.



پدری مهربان و رؤوف، مانند محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را، كه پشتیبان او و مایه اطمینان همه مسلمانان بود، از دست داده است، اكنون چگونه می تواند جای او را خالی ببیند و پس از مرگ پیغمبر به چه چیز و كدام كس دل خوش كند. لذا اغراق نیست كه بعضی نوشته اند، فاطمه پس از مرگ پدر تا روزی كه زنده بود خنده بر لب نیاورد.



این مصیبت گرچه در روح وجسمش اثر عمیقی بخشید ولی گرفتاری شوهر و اهانت هایی كه از طرف دولت جدید نسبت به وی وارد شد، بیشتر آزرده خاطرش ساخت.



اجتماع سقیفه بنی ساعده و محرومیت علی بن ابی طالب، شاید بیشتر از مرگ پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در فاطمه اثر كرد و یا تأثیرش كمتر از آن نبود.